1 بی مرگ به عمر جاودانی نرسی نامرده به عالم معانی نرسی
2 تا همچو خلیل اندر آتش نروی چون خضر به آب زندگانی نرسی
1 چرخ فلکی خرقهٔ نُه توی من است ذات ملکی نتیجهٔ خوی من است
2 سّر ازل و ابد که گوش تو شنید رمزی ز حدیث کهنه و نوی من است
1 جایی که مقام نیستات، مرحله دان وین عمر پر آفت و بلا را تله دان
2 چون بر تنت از حدوث مردم حدث است جای حدث حدوثه را مزبله دان
1 ناکرده دمی آن چه تو را فرمودند خواهی که چنان شوی که مردان بودند
2 تو راه نرفته ای، از آن ننمودند ور نه که زد این در، که درش نگشودند