- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نظری نیست، به حال منت ای ماه، چرا؟ سایه برداشت ز من مهر تو ناگاه چرا؟
2 روشن است این که مرا، آینه عمر، تویی در تو آهم نکند، هیچ اثر، آه چرا؟
3 گر منم دور ز روی تو، دل من با توست نیستی هیچ، ز حال دلم آگاه چرا؟
4 برگرفتی ز سر من، همگی سایه مهر سرو نورسته من، «انبتک الله» چرا؟
5 دل در آن چاه زنخ مرد و به مویی کارش بر نمیآوری، ای یوسف از آن چاه چرا؟
6 نیکخواه توام و روی تو، دلخواه من است میرود عمر عزیزم، نه به دلخواه چرا؟
7 پادشاه منی و من، ز گدایان توام از گدایان، خبری نیستت ای ماه چرا؟
8 در ازل، خواند به خود حضرت تو سلمان را «حاش لله» که بود، رانده درگاه چرا؟