- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نه زهد آید مرا مانع ز بزم عشرت اندیشان غم خود دور می دارم ز بزم عشرت ایشان
2 به جایی کاطلس شاهان نشاید فرش ره حاشا که راه قرب یابد دلق گردآلود درویشان
3 مباش آن شوخ گو شرمنده ز آیین جفا کوشی که نبود شیوه آزار در دین وفاکیشان
4 نه اندیشم دعایی غیر ازین کان شاه خوبان را مبادا هیچ گه آسیبی از کید بداندیشان
5 مرا پیوند خویشی بود با صبر و خرد لیکن دلم تا آشنای عشق شد بگسستم از خویشان
6 ز راه دل رسد اشک جگرگون دیده ما را بلی این خانه را می آید آب تیره از پیشان
7 چو آید دور جامی جام گلگون دیگری را ده بود خونابه دل بس می لعل جگرریشان