نهم چون از غمت شب بر زمین از آذر بیگدلی غزل 172

آذر بیگدلی

آثار آذر بیگدلی

آذر بیگدلی

نهم چون از غمت شب بر زمین ای شخ کمان پهلو

1 نهم چون از غمت شب بر زمین ای شخ کمان پهلو ز بیم ناوک آهم، بدزدد آسمان پهلو

2 تو خفته برقفا، در بستر عشرت چه غم داری که مسکینی نهد از غم بخاک آستان پهلو؟!

3 ز داغ دل، زمین چون آسمانی پر ز انجم شد شب هجر تو سودم بر زمین بس هر زمان پهلو

4 نبیند خنجر پهلو گذار او شکست اکنون که بس بر خاک سودم، شد تهی از استخوان پهلو

5 کنم زان آستان پهلو تهی از خجلت دربان نداد از ناله ام یک شب، ببستر پاسبان پهلو

6 به مهد شاخ، طفل غنچه در خواب است ازین غافل؛ که شبها میدهد بلبل، به خار آشیان پهلو

7 چه خواهی کرد، آذر زیر تیغت گر کشد آهی در آن ساعت که میغلطد ازین پهلو به آن پهلو؟!

عکس نوشته
کامنت
comment