-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نهم چون از غمت شب بر زمین ای شخ کمان پهلو ز بیم ناوک آهم، بدزدد آسمان پهلو
2 تو خفته برقفا، در بستر عشرت چه غم داری که مسکینی نهد از غم بخاک آستان پهلو؟!
3 ز داغ دل، زمین چون آسمانی پر ز انجم شد شب هجر تو سودم بر زمین بس هر زمان پهلو
4 نبیند خنجر پهلو گذار او شکست اکنون که بس بر خاک سودم، شد تهی از استخوان پهلو
5 کنم زان آستان پهلو تهی از خجلت دربان نداد از ناله ام یک شب، ببستر پاسبان پهلو
6 به مهد شاخ، طفل غنچه در خواب است ازین غافل؛ که شبها میدهد بلبل، به خار آشیان پهلو
7 چه خواهی کرد، آذر زیر تیغت گر کشد آهی در آن ساعت که میغلطد ازین پهلو به آن پهلو؟!