بلبل چو مطربان به غزلخوانی آمده از جامی غزل 114

بلبل چو مطربان به غزلخوانی آمده ست

1 بلبل چو مطربان به غزلخوانی آمده ست بر وی شکوفه در درم افشانی آمده ست

2 همچون شکوفه شو درم افشان که جمع آن هرجا که هست تخم پریشانی آمده ست

3 پژمرده بود از دم وی باغ و این زمان آبی به رویش از نم نیستانی آمده ست

4 هر شاخ گل ز غنچه نشکفته با دلی چون عاشقان پر آتش پنهانی آمده ست

5 زآلوده دامنان بگسل کز گل و سمن هرسو هزار شاهد روحانی آمده ست

6 می نوش و مست زی که جز این نیست فصل گل کاری که ختم آن نه پشیمانی آمده ست

7 جامی که و بهار سمرقند و وصف آن کو مست گلرخان خراسانی آمده ست

عکس نوشته
کامنت
comment