1 شب تا به سحر میان خونم ز غمت چون اشک ز دیده سرنگونم ز غمت
2 پرسی ز من خسته که چونی ز غمم در من نگر و ببین که چونم ز غمت
1 صنما سنگ دلا سرو قدا مه رویا دلبرا حور وشا لاله رخا گل بویا
2 شیوه از چشم تو آموخت مگر نرگس مست روشنی از تو ربودست مه و خور گویا
1 دیده در آب روان و لب کشتست مرا با رخ دوست جهان باغ بهشتست مرا
2 ترک جوی و لب دلجوی نمی یارم گفت چه توان کرد چو این طبع و سرشتست مرا
1 ای خجل از شرم رویت آفتاب وی ز تاب هجر تو دلها کباب
2 آتش دل را دوا می خواستم از طبیب و صبر فرمودم جواب