-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خبر زمصر که دارد بشیر کیست عزیزان که جان بکف بسر ره ستاده پیر بکنعان
2 هزار سلسله دل ناگهان زجای بجنبد مگر که زلف سیاه تو بود سلسله جنبان
3 بهندوان تو نازم هزار بار کز افسون بر آفتاب و بر آتشکده شد است نگهبان
4 زباغ بلبل اگر رفت گو برو که سر آمد بشاخسار محبت هزار مرغ خوش الحان
5 بهوش باش تو ایشیخ پارسا که همه شب بکفر زلف دو تا میزند بتی ره ایمان
6 چرا به تیره شب عاشقان تو رحم نداری تو را که شد ید و بیضا عیان زچاک گریبان
7 نه سودمند بسودای عشق آمده عناب بیار بوسی و فارغ کنم زدست طبیبان
8 تو میروی همه جا آفتاب وار درآئی من از قفای تو آیم چو سایه از همه پنهان
9 زآب دیده سرشکم بشست نامه و گفتی زچیست نامه آشفته را بخون شده عنوان
10 مگر که سلسله حب مرتضی زعنایت برون کند زسر آشفته را خیال پریشان