1 هرگز دل من یکدم بی غم نزند تا غم به سرم نیاورد دم نزند
2 وین دیده که زد گریه به کارم برهم تا خون نکند دل مژه برهم نزند
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 تا شاه نیک عهد سر تخت جم گرفت گیتی ز عهد کسری افسانه کم گرفت
2 از داد پشت ملک سلیمان چو گشت راست روی زمین طراوت باغ ارم گرفت
1 ترک من کان دهنش پسته خندان من است در شکر خنده لبش تنگ به دندان من است
2 هر زمانم ز لب خویش حیاتی بخشد شد حقیقت که لبش چشمه حیوان من است
1 جهان به کام شود عشق کامران ترا فلک غلام شود حسن جاودان ترا
2 مدار فخر بود بهر او که مهر فلک ستاید این دل با مهر تو امان ترا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به