هرگز از پیش نظر آن رخ رخشان از جویای تبریزی غزل 671

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

هرگز از پیش نظر آن رخ رخشان نرود

1 هرگز از پیش نظر آن رخ رخشان نرود که مرا خون دل از دیده به دامان نرود

2 آنکه از سینهٔ پرداغ من از مرهم رفت هرگز از پنجهٔ گلچین به گلستان نرود

3 آنچه بر چاک دل امروز ز مژگان تو رفت هرگز از پنجهٔ عاشق به گریان نرود

4 رفتن از خویش بود راهبر از مسلک عشق نروی تا ز خود این راه به پایان نرود

5 قد رعناش چو در جلوه شود نام خدا کو دلی کز پی آن سرو خرامان نرود

6 عشق و اندیشهٔ جمعیت خاطر هیهات سر سودازدگان در پس سامان نرود

7 آنچه جویا به تن زار من از عشق رود هرگز از آتش سوزان به نیستان نرود

عکس نوشته
کامنت
comment