کمال خجندی

کمال خجندی

کمال خجندی
کمال خجندی

هرگز ز جان من غم سودای او از کمال خجندی غزل 279

غزل 279 ام از 1252 غزلیات

هرگز ز جان من غم سودای او نرفت

1 هرگز ز جان من غم سودای او نرفت وز خاطر شک تمنای او نرفت

2 آن دل سیاه باد که سودای او نپخت وان سر بریده باد که در پای او نرفت

3 با این همه جفا که دل از دست او کشید سودای دوستی ز سویدای او نرفت

4 آمد عروس گل به چمن با هزار حسن وز کوی دوست کسی به تماشای او نرفت

5 پیک نفس که مژده رسان حیات اوست بی حکم او نیامد و بی رای او نرفت

6 مسکین کمال در سر غوغای عشق شد وآن کیست خود که در سر غوغای او نرفت

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر هرگز ز جان من غم سودای او نرفت

شاعر شعر هرگز ز جان من غم سودای او نرفت چه کسی است ؟

شاعر شعر هرگز ز جان من غم سودای او نرفت کمال خجندی می باشد.

شعر هرگز ز جان من غم سودای او نرفت در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 8 سروده شده است.

قالب شعر هرگز ز جان من غم سودای او نرفت چیست ؟

قالب شعر هرگز ز جان من غم سودای او نرفت غزل است

مضمون اصلی شعر هرگز ز جان من غم سودای او نرفت چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین است.
بنر