نه رحم در دل یار و نه صبر از هلالی جغتایی غزل 312

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

نه رحم در دل یار و نه صبر در دل من

1 نه رحم در دل یار و نه صبر در دل من اجل کجاست؟ که بس مشکلست مشکل من

2 ز مهوشان طمع مهر کرده ام، هیهات! زهی خیال کج و آرزوی باطل من

3 ز منزلی، که منم، ره بعیش نتوان برد که رهگذار غم افتاده است منزل من

4 بداغ لاله رخان چون برون روم زین باغ گل دگر ندهد غیر لاله از گل من

5 مگو که: در دل تو زنگ بسته پیکانم که تخم مهر و وفا سبز گشت در دل من

6 همه متاع جهان را بنیم جو نخرم کزین معامله بی حاصلست حاصل من

7 بدست دوست، هلالی، مرا ز قتل چه باک؟ اگر هلاک شوم جان فدای قاتل من

عکس نوشته
کامنت
comment