- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نه بشر خوانمت ای دوست نه حور و نه پری این همه بر تو حجاب است تو چیز دگری
2 نور پاکی و فسانه ست حدیث گل و آب لطف محضی و بهانه ست لباس بشری
3 جلوه حسن تو از شکل مبراست ولی می توانی که به هر شکل کنی جلوه گری
4 هیچ صورت نتواند که کند بند تو را در صور ظاهری اما نه اسیر صوری
5 جان همی دانمت آن دم که نهان می آیی عمر می خوانمت آنجا که روان می گذری
6 حد اندیشه نباشد صفت خوبی تو هرچه اندیشه کند خاطر ازان خوبتری
7 در مرایای صور ناظر منظور تویی وحدت ذات تو از وهم دویی هست بری
8 می کنی جلوه نخست از رخ خوبان جهان آنگه از دیده عشاق درآن می نگری
9 گر نه از دیده عشاق تو باشی ناظر کیست جامی که کند دعوی صاحبنظری