نه دل مفتون دلبندی نه جان مدهوش از رهی معیری غزل 5

رهی معیری

آثار رهی معیری

رهی معیری

نه دل مفتون دلبندی نه جان مدهوش دلخواهی

1 نه دل مفتون دلبندی نه جان مدهوش دلخواهی نه بر مژگان من اشکی نه بر لب‌های من آهی

2 نه جان بی‌نصیبم را پیامی از دلارامی نه شام بی‌فروغم را نشانی از سحرگاهی

3 نیابد محفلم گرمی نه از شمعی نه از جمعی ندارد خاطرم الفت نه با مهری نه با ماهی

4 به دیدار اجل باشد اگر شادی کنم روزی به بخت واژگون باشد اگر خندان شوم گاهی

5 کیم من؟ آرزو گم کرده‌ای تنها و سرگردان نه آرامی نه امیدی نه همدردی نه همراهی

6 گهی افتان و خیزان چون غباری در بیابانی گهی خاموش و حیران چون نگاهی بر نظرگاهی

7 رهی تا چند سوزم در دل شب‌ها چو کوکب‌ها به اقبال شرر نازم که دارد عمر کوتاهی

عکس نوشته
کامنت
comment