نگارا، بی تو برگ جان که دارد؟ از عراقی غزل 68

نگارا، بی تو برگ جان که دارد؟

1 نگارا، بی تو برگ جان که دارد؟ سر کفر و غم ایمان که دارد؟

2 اگر عشق تو خون من نریزد غمت را هر شبی مهمان که دارد؟

3 دل من با خیالت دوش می‌گفت: که این درد مرا درمان که دارد؟

4 لب شیرین تو گفتا: ز من پرس که من با تو بگویم: کان که دارد؟

5 مرا گفتی که: فردا روز وصل است امید زیستن چندان که دارد؟

6 دلم در بند زلف توست ور نه سر سودای بی‌پایان که دارد؟

7 اگر لطف خیال تو نباشد عراقی را چنین حیران که دارد؟

عکس نوشته
کامنت
comment