نگار مهوش ما را که نیست از جهان ملک خاتون غزل 816

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

نگار مهوش ما را که نیست مانندش

1 نگار مهوش ما را که نیست مانندش چه بودی ار برسیدی به عهد پیوندش

2 هوای خاطر ما چون هوای کویش کرد ز جان شد او به کمند دو زلف پابندش

3 به ریش سینه ز دلدار مرهمی جستم نداد مرهم و بر سر نمک پراکندش

4 چو دیده دید دو رخساره ی جهان آراش به یک نظر دل مسکین بر آتش افکندش

5 تفاوتی نکند با همه بلا دل من اگر کنی تو شبی از وصال خرسندش

6 بهقید زلف تو افتاد باز مرغ دلم کجا خلاص توان دادن از چنان بندش

7 دلی که از بر ما رفت و گشت شیدایی بگو که سود ندارد نصیحت و پندش

عکس نوشته
کامنت
comment