-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نازم خدنگ غمزهٔ آن دلپذیر را کر وی گزیر نیست دل ناگزیر را
2 مایل کسی به شهپر فوج فرشته نیست چندان که من ز شست دلآرام تیر را
3 منعم ز سیر صورت زیبای او مکن از حالت گرسنه خبر نیست سیر را
4 وقتی به فکر حال پریشان فتادهام کز دست دادهام دل و چشم و ضمیر را
5 مقبول اهل راز نگردد نماز من گر در نظر نیاوردم آن بینظیر را
6 فرخنده منظری شده منظور چشم من کز جلوه میزند ره چندین بصیر را
7 شد گیسوان سلسله مویی کمند من کز حلقهاش نجات نباشد اسیر را
8 تا باد صبح دم زد از آن زلف و خط و خال آتش گرفت عنبر و عود و عبیر را
9 هر دل که شد به گوشهٔ چشم وی آشنا یک سو نهاد گوش نصیحت پذیر را
10 بوسی نمیدهد به فروغی مگر لبش بوسیده درگه ملک ملک گیر را
11 زیب کلاه و تخت محمد شه دلیر کار است ملک و ملت و تاج و سریر را