نازنینا یک شبی با عاشقان دمساز از جامی غزل 196

نازنینا یک شبی با عاشقان دمساز باش

1 نازنینا یک شبی با عاشقان دمساز باش تاج رعنایی به سر سلطان تخت ناز باش

2 شمع مجلس شو به آن رخساره گو عشاق را مرغ جان گرد تو چون پروانه در پرواز باش

3 زابروان زه کن کمان وز بهر قتل عاشقان از مژه ناوک فکن وز غمزه تیرانداز باش

4 با لب لعل و خط نوخیز و زلف مشکبیز هر بلا را اول و هر فتنه را آغاز باش

5 پای تا سر رحمتی هر دم مبند از ناز چشم این در رحمت به روی بیدلان گو باز باش

6 تا به کی باشی دلا محروم ازان موی میان چون کمر گردش درآ وز محرمان راز باش

7 خواهدت روزی به بزم وصل خواندن لطف دوست جامیا گر هوشمندی گوش بر آواز باش

عکس نوشته
کامنت
comment