- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تراست ناز، که سلطان حسن و تمکینی مرا هزار نیاز و هزار مسکینی
2 چه آتشی تو؟ که دل را تمام سر تا پای ز سوز تا نگدازی، ز پای ننشینی
3 مگر که مصلحت کار من درین دیدی؟ که هیچ مصلحت کار من نمی بینی
4 لبت چو در سخن آمد، بگاه لطف و بیان گدای شیوه او شد شکر بشیرینی
5 سخن ز عقل نهان پیش عاشقان میرفت بخنده گفت: «نعم،کلهم مجانینی »
6 مرا تو قبله دینی، بعاشقان برسان که خیر باد! «لکم دینکم ولی دینی »!
7 دعای قاسم بیچاره از کرم بپذیر بجان تو، که دعایی و جان آمینی