- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 لحن نای محمد نایی ارغنونی بود به تنهایی
2 چون به سر نای او درافتد دم شاد گردد دلی که دارد غم
3 نغمه او چو جان بیفزاید گر نثارش کنند جان شاید
4 راحت آن ساعتست کو از خشم مهره بازی کند به پلک دو چشم
5 امر و نهی از امارتش خیزد زر و در از عبارتش ریزد
6 مطربان را به جمله گرد آرد پرده از پیش صفه بردارد
7 ناصر کل دوان شود هر سو لت و سیلی روان شود هر سو
8 آن خر کون دریده بیرو را بزند . . . خواره بانو را
9 زین همه زخم و چوب بند و جرس غرض او بر آش باشد و بس
10 گر نه زین روسبی و آن گنده نبود حاصلی مگر خنده
11 قلتبان چون گرفت خشم و لجاج زود گردد روان ز هر سو کاج
12 چون ببیند ز خره دانگانه جمله دارد فدای او خانه
13 در همه حال سیم دارد دوست قلتبانی از آتش عادت و خوست