1 نوا مستانه در محفل زدم من شرار زندگی بر گل زدم من
2 دل از نور خرد کردم ضیا گیر خرد را بر عیار دل زدم من
1 ز پیش من جهان رنگ و بو رفت زمین و آسمان و چار سو رفت
2 تو رفتی ای دل از هنگامهٔ او و یا از خلوت آباد تو او رفت
1 بیا با شاهد فطرت نظر باز چرا در گوشهٔ خلوت گزینی
2 ترا حق داد چشم پاک بینی که از نورش نگاهی آفرینی
1 سائلی مثل قضای مبرمی بر در ما زد صدای پیهمی
2 از غضب چوبی شکستم بر سرش حاصل دریوزه افتاد از برش
1 مثل آئینه مشو محو جمال دگران از دل و دیده فرو شوی خیال دگران
2 آتش از ناله مرغان حرم گیر و بسوز آشیانی که نهادی به نهال دگران