- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نسرین به چمن برندمد گر بدن این است از غنچه صبا دم نزند گر دهن این است
2 یک دیده جلا یافته از نکهت یوسف صد دیده کند روشن، اگر پیرهن این است
3 خال از خم آن زلف نمودی و نهفتی بنما که جگر خون کن مشک ختن این است
4 گرد سر آن طره، چمن سیر تذروی پر میزد و می گفت: غریبان، وطن این است
5 بی باده حزین از می گفتار تو مستیم پیمانه بپیما که شراب کهن این است