- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نصر فزاینده باد ناصر دین را صدر جهان خواجهٔ زمان و زمین را
2 صاحب ابوالفتح طاهر آنکه ز رایش صبح سعادت دمید دولت و دین را
3 آنکه قضا در حریم طاعتش آورد رقص کنان گردش شهور و سنین را
4 وانکه قدر در ادای خدمتش افکند مویکشان گردن ینال و تگین را
5 وانکه به سیر و سکون یمین و یسارش نطق و نظر دادهاند کلک و نگین را
6 قلزم و کان را نه مستفید نخستاند کلک و نگین آن یسار و اینت یمین را
7 پای نظر پی کند بلندی قدرش رغم اشارتکنان شک و یقین را
8 قفل قدر بشکند تفحص حزمش کفش نهان خانهاء غث وسمین را
9 غوطه توان داد روز عرض ضمیرش در عرق آفتاب چرخ برین را
10 حسرت ترتیب عقد گوهر کلکش در ثمین کرده اشک در ثمین را
11 بیشرف مهر خازنش ننهادست در دل کان آفتاب هیچ دفین را
12 بیمدد عزم قاهرش نگشادست کوکبهٔ روزگار هیچ کمین را
13 واهب روح ازپی طفیل وجودش قابل ارواح کرده قالب طین را
14 جز به در جامه خانه کرم او کسوت صورت نمیدهند جنین را
15 تا افق آستانش راست نکردند شعله نزد روز نیک هیچ حزین را
16 بیدم لطفش به خاک در بنشاندند باد صبا را نه بلکه ماء معین را
17 فاتحهٔ داغش از زمانه همی خواست شیر سپهر از برای لوح سرین را
18 گفت قضا کز پی سباع نوشتست کاتب تقدیر حرز روح امین را
19 ای ز پی آب ملک و رونق دولت دافعهٔ فتنه کرده رای رزین را
20 وز پی احیای دین خزان و بهاری بر سر خر زین ندیده خنگ تو زین را
21 رای تو بود آنکه در هوای ممالک رایحهٔ صلح داد صرصر کین را
22 رحم تو بود آنکه فیض رحمت سلطان بدرقه شد یک جهان حنین و انین را
23 ورنه تو دانی که شیر رایت قهرش مثله کند شیر چرخ و شیر عرین را
24 حصن هزار اسب اگرچه بر سر آن ملک سد قدیمست حصنهای حصین را
25 کعبهٔ دهلیز شه چو دید فصیلش سجدهکنان بر زمین نهاد جبین را
26 خود مدد تیغ پادشا چه بکارست خاصه تهیاء کارهای چنین را
27 سیر سریع شهاب کلک تو بس بود رجم چنان صد هزار دیو لعین را
28 غیبت خوارزم شاه چون پس شش ماه چشمهٔ خون دید چشم حادثهبین را
29 دست به فتراک اصطناع تو در زد معتصم ملک ساخت حبل متین را
30 شاد زی، ای در ظهور معجز تدبیر رویسیه کرده رسم سحر مبین را
31 ناصر تو خیر ناصرست و معین است طاعت تو خیر طاعتست معین را
32 باغ وجود از بهار عدل تو چونانک رشک فزاید نگارخانهٔ چین را
33 ملت و ملک از تو در لباس نظامند بیتو نه آنرا نظام باد و نه این را