- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نسیم خاک مصلی و آب رکن آباد غریب را وطن خویش میبرد از یاد
2 زهی خجسته مقامی و جانفزا ملکی که باد خطهٔ عالیش تا ابد آباد
3 بهر طرف که روی نغمه میکند بلبل بهر چمن که رسی جلوه میکند شمشاد
4 بهر که درنگری شاهدیست چون شیرین بهر که برگذری عاشقیست چون فرهاد
5 در این دیار دلم شهر بند دلداریست که جان به طلعت او خرمست و خاطر شاد
6 سرم هوای وطن میپزد ولیک دلم ز بند زلف سیاهش نمیشود آزاد
7 ز جور سنبل کافر مزاج او افغان ز دست نرگس جادو فریب او فریاد
8 غنیمتست غنیمت شمار فرصت عیش که تن ضعیف نهاد است و عمر بیبنیاد
9 بگیر دامن یاری و هرچه خواهی کن بنوش بادهٔ صافی و هرچه بادا باد
10 به سوی باده و نی میل کن که میگویند « جهان بر آب نهاده است و آدمی بر باد»
11 خوشست ناز و نعیم جهان ولی چو عبید « غلام همت آنم که دل بر او ننهاد »