- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نصیبی گر زسوز سینه ام می بود مجنون را زابر چشم تر دریای خون می کرد هامون را
2 دمی گر پشتگرمی از بسوی باده می دیدم سبک می کردم از بار خرد دوش فلاطون را
3 نماید از پس تسخیر عالم خسرو حسنت نگین کنده از موج نزاکت لعل میکون را
4 خدا از چشم بد لیلی نگاهان را نگه دارد رواجی داده اند از تیغ ابرو دین مجنون را
5 به رنگ غنچه اسرار درونم گل کند آخر نهان در پرده باشد صدزبان دلهای پرخون را
6 اگر دردی کش پیمانهٔ مجنون شوی، دانی کف دریای بی مغزی بود در سر فلاطون را
7 تو جویا با چنین رنگین خیالی چون نهان مانی بود شهرت ز یک برجسته مصرع سرو موزون را