1 ناصح، سخن چه بیهُده از پند می کنی؟ تعذیب گوش ها، به زبان چند می کنی؟
2 غم، قوت عاشق است و تو امساک می کنی از لاف عشق، سینه عبث چاک می کنی
3 جز عرض و طول، در نظرت ازکتاب نیست با این سواد، دعوی ادراک می کنی
1 لازم بود مکان طربناک، شیشه را کردم نهفته، در بغل تاک، شیشه را
2 حکم خرد به میکده جاری نمی شود اینجا ز محتسب نبود باک، شیشه را
1 در زیر لب آوازه شکستیم فغان را گوشی بنما تا بگشاییم زبان را
2 شد سامعه ها چشمهٔ سیماب، گشاید دیگر صدف ما به چه امّید دهان را؟
1 شتابان از جهان چون برق رفتن خوش بود ما را که از داغ عزیزان نعل بر آتش بود ما را
2 گریبان را به دست عقل دادن نیست دانایی درین وادی جنونی تا گریبانکش بود ما را