-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 نرگس مست تو راه دل هشیاران زد خفته را بین که چسان بر صف بیداران زد
2 عشق هر عقده که در زلف گره گیر تو بود گه به کار من و گاهی به دل یاران زد
3 ساقی آن باده که از لعل تو در ساغر ریخت آتشی بود که در خانهٔ میخواران زد
4 تو که از قید گرفتاری دل آزادی کی توان با تو دم از حال گرفتاران زد
5 تا عذار تو عرقریز شد از آتش می باغبان گفت که بر برگ سمن باران زد
6 تا خط سبز تو از یاسمت چهره دمید برق یاس آمد و بر کشت طلب کاران زد
7 آن که در بزم توام توبه ز می خوردن داد گرم شوق آمد و سر بر در خماران زد
8 نازم آن چشم سیه مست که از راه غرور سرگران آمد و بر قلب سبکباران زد
9 جور خوبان جفا پیشه فروغی را کشت تا دم از محکمی عهد وفاداران زد