1 نانیست درین جهان و آبی از دیدۀ آدمی نهانی
2 نه گرسنه دیده روی این سیر نه تشنه از آن دهد نشانی
3 اسمیست بمانده بی مسمّا لفظیست از آن سوی معانی
4 این را صفتست لایذوقون و آنرا سمتست لن ترانی
5 دانی که کدام نان و آبست؟ نان تو و آب زندگانی
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 اومید آدمی بوصالت نمی رسد اندیشۀ خرد بکمالت نمی رسد
2 می گفت دل حدیث وصال تو ، عقل گفت: خاموش، این حدیث محالت نمی رسد
1 دلبرم سوی سفر خواهد شد کا رمن زیر و زبر خواهد شد
2 دل خون گشته ام اندر پی او از ره دیده بدر خواهد شد
1 نگار دل سیاهم لاله رنگیست چو غنچه بسته طبعی، چشم تنگیست
2 چو بیماریست چشم نا توانش که بر دوشش ز غمزه نیم لنگیست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به