- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نحویی گفت در حضور عوام «کان » گه ناقص است و گاهی تام
2 تام از اسم بهره ور باشد لیک همواره بی خبر باشد
3 وان که ناقص بود خبردار است خبرش همچو اسم ناچار است
4 عامیی بانگ برکشید که هی مولوی قول منعکس تا کی
5 بی خبر را به عکس خوانی تام با خبر را به نقص رانی نام
6 تام آن کس بود که با خبر است ناقص آن کز خبر نه بهره ور است
7 خبر آمد دلیل آگاهی جهل برهان نقص و گمراهی
8 پیش ارباب دانش و عرفان کی بود این تمامی آن نقصان
9 صوفیی بود دور بنشسته عقد صحبت ز خلق بگسسته
10 لب گشاد و در حقیقت سفت گفت خوش نکته ای که نحوی گفت
11 کامل و تام آن بود الحق که در اسم حق است مستغرق
12 ساخت حق ز اسم خویش بهره ورش نیست از حال ماسوا خبرش
13 وان که ناقص فتاد اسم خدا نکندش بی خبر ز غیر و سوا
14 نشود محو اسم حق اثرش باشد از غیر اسم حق خبرش
15 متکلم سه و کلام یکی نیست کس را درین مقام شکی
16 هر کسی زان کلام کامده پیش معنیی خواسته مناسب خویش
17 وین خلافی که می شود مفهوم هست ناشی ز اختلاف فهوم