نحویی گفت در حضور عوام از جامی هفت اورنگ 82

نحویی گفت در حضور عوام

1 نحویی گفت در حضور عوام «کان » گه ناقص است و گاهی تام

2 تام از اسم بهره ور باشد لیک همواره بی خبر باشد

3 وان که ناقص بود خبردار است خبرش همچو اسم ناچار است

4 عامیی بانگ برکشید که هی مولوی قول منعکس تا کی

5 بی خبر را به عکس خوانی تام با خبر را به نقص رانی نام

6 تام آن کس بود که با خبر است ناقص آن کز خبر نه بهره ور است

7 خبر آمد دلیل آگاهی جهل برهان نقص و گمراهی

8 پیش ارباب دانش و عرفان کی بود این تمامی آن نقصان

9 صوفیی بود دور بنشسته عقد صحبت ز خلق بگسسته

10 لب گشاد و در حقیقت سفت گفت خوش نکته ای که نحوی گفت

11 کامل و تام آن بود الحق که در اسم حق است مستغرق

12 ساخت حق ز اسم خویش بهره ورش نیست از حال ماسوا خبرش

13 وان که ناقص فتاد اسم خدا نکندش بی خبر ز غیر و سوا

14 نشود محو اسم حق اثرش باشد از غیر اسم حق خبرش

15 متکلم سه و کلام یکی نیست کس را درین مقام شکی

16 هر کسی زان کلام کامده پیش معنیی خواسته مناسب خویش

17 وین خلافی که می شود مفهوم هست ناشی ز اختلاف فهوم

عکس نوشته
کامنت
comment