1 ناگه خروس روزی در باغ جست در زیر شاخ گل شد و ساکن نشست
2 آن برگ گل که دارد بر سر بکند اندر دو ساق پایش دو خار جست
3 آن از پی جمالی بر سر بداشت وآن از پی سلاحی بر پای بست
1 تا از بر من دور شد آن لعبت زیبا از هجر نیم یک شب و یک روز شکیبا
2 بس شب که به یک جای نشستیم و همه شب زو لطف و لطف بود وز من ناله و نینا
1 هر ساعتی ز عشق تو حالم دگر شود وز دیدگان کنارم همچون شمر شود
2 از چشم خون فشانم نشگفت اگر مرا از خون سر مژه چو سر نیشتر شود
1 شد مشک شب چو عنبر اشهب شد در شبه عقیق مرکب
2 زان بیم کافتاب زند تیغ لرزان شده ز گردون کوکب