- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ناگه بت من مست به بازار برآمد شور از سر بازار به یکبار برآمد
2 بس دل که به کوی غم او شاد فروشد بس جان که ز عشق رخ او زار برآمد
3 در صومعه و بتکده عشقش گذری کرد مؤمن ز دل و گبر و ز زنار برآمد
4 در کوی خرابات جمالش نظر افگند شور و شغبی از در خمار برآمد
5 در وقت مناجات خیال رخش افروخت فریاد و فغان از دل ابرار برآمد
6 یک جرعه ز جام لب او میزدهای یافت سرمست و خرامان به سر دار برآمد
7 در سوختهای آتش شمع رخش افتاد از سوز دلش شعلهٔ انوار برآمد
8 باد در او سر آتش گذری کرد از آتش سوزان گل بی خوار برآمد
9 ناگاه ز رخسار شبی پرده برانداخت صد مهر ز هر سو به شب تار برآمد
10 باد سحر از خاک درش کرد حکایت صد نالهٔ زار از دل بیمار برآمد
11 کی بو که فروشد لب او بوسه به جانی؟ کز بوک و مگر جان خریدار برآمد