1 خزان رنگ زردم را، میِ نابی نشد روزی کسی را همچو من، گلگشت مهتابی نشد روزی
2 چرا باید امانت دار دنیای دنی باشم؟ ز جنس عاریت، شادم که اسبابی نشد روزی
3 تمنّا بود دل را، جلوه های خانه پردازت خراب آباد ما را، وصل سیلابی نشد روزی
4 از آن تیغی که، گلگون است خاک از فیض احسانش گلوی تشنه ام را، قطره ی آبی نشد روزی
دیدگاهها **