-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کار من از جمله عالم همین عشقست و بس عالمی دارم، که در عالم ندارد هیچ کس
2 پادشاه اهل دردم بر سر میدان عشق من میان فتنه و خیل بلا از پیش و پس
3 دست امیدم ز دامان وصالش کوتهست وه! که جایی رفته ام کان جاندارم دسترس
4 در جهان چیزی که دارم از سواد عشق او یک دل و چندین تمنا، یک سرو چندین هوس
5 آرزو دارم که: پیشت جان دهم، بهر خدا یک نفس بنشین، که باقی نیست غیر از یک نفس
6 این چنین برقی، که از نعل سمندت می جهد بر سر راه تو خواهم سوختن چون خار و خس
7 زار می نالد هلالی بی تو در کنج فراق همچو آن بلبل که می نالد به زندان قفس