خردم گفت برو ای دل از جهان ملک خاتون غزل 1220

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

خردم گفت برو ای دل دیوانه برو

1 خردم گفت برو ای دل دیوانه برو یک نصیحت ز من ای پیر جهان دیده شنو

2 عمر بگذشت به افسوس و به غفلت باری گوشه ای گیر و به هر در ز پی نفس مرو

3 پنج روزی که ترا مهلت عمرست بگیر در جهان از اثر طاعت و از خیر گرو

4 تخم خیری که درین مزرعه بی بنیاد چون نکشتیم چه حاصل بودش وقت درو

5 گر شوی گرسنه و دسته نانی بینی از سر داعیه بگذر ز پی حرص مرو

6 با کهن خرقه خود ساز و تکبّر کم کن همچو طفلان تو مشو شاد بدین جامه نو

عکس نوشته
کامنت
comment