- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خردم راه قناعت بنمود از سر لطف جز بر آنراه که او گفت قدم ننهادم
2 منم آن آب قناعت زده بر آتش حرص که سراسر کره خاک نماید بادم
3 شد چو طفلان دلم از محنت شاگردی سیر ز آنزمان باز که پیر خردست استادم
4 خالقم را شده ام خادم از اخلاص چنان که ز مخدومی مخلوق نیاید یادم
5 می نخواهم شدن از کوی قناعت بیرون سیل افلاس گر از بن بکند بنیادم
6 میبرد ابن یمینم ره خرسندی پیش دو سه روزیکه درین دیر خراب آبادم
7 نبود صحبت شیرین پسران بی شوری زینسبب کوه نشین بر صفت فرهادم