- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 فکرم دقیق گشت بسی در میان دوست نه زان میان خبر شد و نه از دهان دوست
2 رحمی خدایرا بمن ای باغبان یار خاشاک چون برون بری از بوستان دوست
3 حاشا که گنجد آن بقلم یا که بر زبان سری که در میان منست و میان دوست
4 گفتی که چیست آن مژه بر دست ترک چشم تیری زغمزه مینهد اندر کمان دوست
5 خضری اگر حیات ابد خواست از خدا خواهد برای آنکه شود جانفشان دوست
6 روزی اگر سواره بخاکم گذر کنی خیزم چو گرد و باز بگیرم عنان دوست
7 گوئی که شکر است برآمیخته بزهر از بس که نام غیر رود بر زبان دوست
8 چون خاک میشوم بهل اینجا روم بخاک ای پاسبان مران تو مرا زآشینان دوست
9 هندو در آفتاب نشان تو جسته است هر ذره ای که هست درو چون نشان دوست
10 ترسم که مهربان برقیبان شود دلش نامهربان کنیم دل مهربان دوست
11 آشفته در طلب پی آنزلف خم بخم سر میدود چو گوی پی صولجان دوست
12 حب علی بعشق نکویان مرا فکند دشمن پرست گشته دل اندر گمان دوست