-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دوش اشکم سر به جیحون میکشید دل بدان زلفین شبگون میکشید
2 ناتوان شخص ضعیفم هر زمان اشکریزان ناله را چون میکشید
3 گاه اشکش سوی صحرا میدواند گاه آهش سوی گردون میکشید
4 ناگهان خیل خیالش بر سرم لشکر از بهر شبیخون میکشید
5 دید آن چشم بلابین دمبهدم تا گریبان جامه در خون میکشید
6 آستین بر زد خیالش تا به روز رخت از آن دریا به هامون میکشید
7 غمزهاش تیری که میزد بر عبید لعل او پیکانش بیرون میکشید