- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دوش جانم در هوای آن خط و رخسار بود شب همه شب در سرم سودای زلف یار بود
2 با وجود روی جان افروز و قددلربات عاشقان را از بهشت و حور و طوبی عار بود
3 مونس دردت نه تنها این زمانم کز ازل از غم عشق تو جان مجروح و دل افگار بود
4 چشم جادویت بغمزه می رباید دین و دل در فسون و مکر این جادو عجب عیار بود
5 در شب تاریک هجران جان غم فرسوده را هم خیال وصل جانان مونس و غمخوار بود
6 زاهد افسرده دل را نیست اقراری بعشق زان سبب با عاشقانش دایما انکار بود
7 تا بتابید از جهان مهر جمال نوربخش هرکه دیدم چون اسیری غرقه انوار بود