1 جان و دل من فدای جانان بادا در حسن رخش دو دیده حیران بادا
2 تا سر بودم همیشه اندر سرمن سودای سر زلف پریشان بادا
1 چون ترا نفس تو شد اعدا عدو بر حذر می باش روز و شب از او
2 هر که گردد او مطیع نفس بد روی نیکی می نبیند تا ابد
1 ای روی چو خورشیدت تابان ز همه اشیا ز آئینه هر ذره حسن رخ تو پیدا
2 از پرتو روی تو پیداست همه عالم وز مهر جمال تو ذرات جهان شیدا
1 صحبت طالب طلب ای مرد دین هر که طالب نیست زو دوری گزین
2 زهر قاتل می شمر صحبت به عام هست صحبت را اثرهای تمام