سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

سلمان ساوجی
سلمان ساوجی

ای سر سودای من رفته در سودای از سلمان ساوجی غزل 331

غزل 331 ام از 897 غزلیات

ای سر سودای من رفته در سودای تو

1 ای سر سودای من رفته در سودای تو باد سر تا پای من برخی ز سر تا پای تو

2 گر سر من رفت در سودای عشقت گو: برو بر سرم پاینده بادا سایه بالای تو

3 جای سروت در میان جویبار چشم ماست گرچه ماییم از میان جان و دل جویای تو

4 گر نبینم مردم چشم جهان بین را رواست خود کسی را کی توانم دید من بر جای تو

5 سرو لافی می‌زند یعنی که بالای توام سرو بی‌برگی است باری تا تو بود بالای تو

6 چشم ترکت ترکتاز و حاجبش پیشانی است چون در آید کس به چشم تنگ ترک آسای تو

7 رای من جز بندگی سرو آزاد تو نیست بس بلند افتاد سلمان راستی رارای تو

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر ای سر سودای من رفته در سودای تو

شاعر شعر ای سر سودای من رفته در سودای تو چه کسی است ؟

شاعر شعر ای سر سودای من رفته در سودای تو سلمان ساوجی می باشد.

شعر ای سر سودای من رفته در سودای تو در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 8 سروده شده است.

قالب شعر ای سر سودای من رفته در سودای تو چیست ؟

قالب شعر ای سر سودای من رفته در سودای تو غزل است

مضمون اصلی شعر ای سر سودای من رفته در سودای تو چیست؟

این شعر در دسته‌بندی اجتماعی, شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن اجتماعی, شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, می‌نوشی است.
بنر