دوش مرا صبحدم از حکیم نزاری قهستانی غزل 391

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

دوش مرا صبحدم آمد و آواز داد

1 دوش مرا صبحدم آمد و آواز داد گفت که خواهد تو را راه به من باز داد

2 کرد برون ز آستین شیشگکی پر شراب بر لب جام آنگهی بوس به اعزاز داد

3 داد به من جام و گفت نوش کن و دم مزن جام چنین داد کی آن که به دم ساز داد

4 تربیتم کرد عشق بود نوبت انجام کرد خلوت آغاز داد

5 شبپره را ره نداد در نظر آفتاب قلب فرو مایه را در دهن گاز داد

6 شاه فرو ناورد سر به در هر گدا زشت بود عکّه را مرتبه ی باز داد

7 سر به در آرد ز جیب مایه ی دیوانگی هرکه پیامی به آن سلسله ی راز داد

8 هرکه نزاری صفت دل نه به حق در دهد نقد به قلاب برد راز به غماز داد

عکس نوشته
کامنت
comment