- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دوشم ز قبله روی بر آن آستانه بود اشکم ز دیده سوی درت هم روانه بود
2 در سر می صبوحی و در دیدهها خمار جان بی لب تو تشنه جام شبانه بود
3 دل بود و آه و ناله بر آن در کشید باز چون شمع جان سوخته خود در میانه بود
4 از خال و عارض تو فتادم ببند زلف مرغی که شد بدام سبب آب و دانه بود
5 جانم ز زخم غمزه به چشم تو می گریخت از خستگیش میل به بیمار خانه بود
6 چون در سخن شد آن لب شیرین شکر فشان در گوشها حکایت شیرین فسانه بود
7 القصه زین فسانه مراد دل کمال شرح غم تو بود و دگرها بهانه بود