- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دوشم از میخانه پیر میکده آواز داد گفت ای طالب درآ، تا بهره یابی از رشاد
2 زانکه اینجا خانه عیش است و جای وحدتست باده و ساقی غمخوار و حریفان جمله شاد
3 گفتمش مطلوب جانم را تو میدانی که چیست من مرید و بنده فرمانم، توئی پیر مراد
4 در خرابات آمدم از امر پیر راه دان او براه عشق و قلاشی مرا ارشاد داد
5 چون درین ره اختیار خود باو بگذاشتم هرچه جستم یافتم ز ارشاد پیر اوستاد
6 آنچه دیدم من ز راه میکده هرگز ندید زاهد خلوت نشین و سالک راه سداد
7 چون در میخانه از احببت وان اعرف گشود جمله عالم ز جام عشق شد مست وداد
8 برمزید آمد بملک عاشقی چون بایزید هرکه در بازار عشقش داد خود را بر مزاد
9 چون اسیری هرکه در اقلیم معنی حاکم است هست اورا کمترین چاکر فریدون و قباد