- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کشتی مرا ز هجر رخ جانفزای خویش ای ناخدای ترس بترس از خدای خویش
2 زاهد که جا به گوشه محراب می کند گر بیند ابروی تو نماند به جای خویش
3 حیف است بر زمین کف پای تو فرش کن از پرده های دیده من زیر پای خویش
4 کوته فتاد رشته عمرم خدای را یک تار مو ببخش ز زلف دو تای خویش
5 دور از رخ تو ماند دلم بی سرود عیش بلبل چو گل ندید فتاد از نوای خویش
6 از خویش و آشنا همه بیگانه گشته ام تا دیده ام سگان تو را آشنای خویش
7 تو پادشاه حسنی و جامی گدای تو ای پادشاه مرحمتی بر گدای خویش