- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شهریار من مرا پابست هجران کرد و رفت شهر را بر من ز هجر خویش زندان کرد و رفت
2 وقت رفتن داد تیغ غمزه را زهر آب ناز وان نگه کردن مرا صد رخنه در جان کرد و رفت
3 من فکندم خویش را از خاکساری در رهش او ز استغنا مرا با خاک یکسان کرد و رفت
4 غایب از چشمم چو میشد با نگاه آخرین خانهٔ چشم مرا از گریه ویران کردو رفت
5 روز اقبال مرا در پی شب ادبار بود کز من آن خورشید تابان روی پنهان کرد و رفت
6 باد یارب در امان از درد بیدرمان عشق آن که دردم داد و نومیدم ز درمان کرد و رفت
7 دوزخی تا بنده شد بهر عذاب محتشم دوش کان کافر دلش تاراج ایمان کرد و رفت