-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ثواب من همه شد عین رو سیاهی من که خواجه در غضب آمد ز بی گناهی من
2 فغان که دور فتادم ز کوی ماهوشی که در گدایی او بود پادشاهی من
3 به جرم بیگنهی کشتیام خوشا روزی که غمزهٔ تو درآید به عذرخواهی من
4 توان شناخت که من دردمند عشق توام نه اشک سرخ و رخ زرد و رنگ کاهی من
5 ز کشتگان غمت چون گواه میطلبند گواه من نبود غیر بیگواهی من
6 به غیر تیغ پناهم نماند و میپرسم که رحم در دلت آید ز بیپناهی من
7 سحر به کشتنم از در درآمدی سرمست مگو نداشت اثر آه صبحگاهی من
8 نریخت تا به زمین خون پاک بازان را به خون دلیر نشد دلبر سپاهی من
9 سزد فروغی اگر کج کلاه من گوید که فتنه راست شد از فر کج کلاهی من