- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 حسرتم این است در دل، کز فراق روی تو چون سپارم جان، سپارندم بخاک کوی تو
2 رفتم از کوی تو گریان، لیک رشکم میکشد؛ کز سرشکم غیر خواهد جست راه کوی تو
3 دسته ی گل، صبح در دستت چو بینم در چمن بلبل از بوی گل افتد مست و من از بوی تو
4 رشک میکشتم، اگر خوی تو چون روی تو بود غیر را محروم از روی تو دارد خوی تو
5 بعد ازین، این مدعی چون بر در جانان روی من هم آیم از قفا و ایستم پهلوی تو
6 یا تو را بینند و بگشایند در بر روی من یا مرا بینند و نگشایند در بر روی تو
7 تا کنند از ساده لوحیهای آذر آگهت قاصد از وی نامه ی ننوشته آرد سوی تو