1 شعرم به همه جهان رسیدست مانند کبوتران مرعش
2 شوخ آن باشد که وقت پاسخ ما را بدهد جواب ناخوش
3 شکر ز لبش چو خواستم گفت بگذر ز سر حدیث زرکش
1 عشق تو از ملک جهان خوشترست رنج تو از راحت جان خوشترست
2 خوشترم آن نیست که دل بردهای دل در جان میزند آن خوشترست
1 دردا و دریغا که دل از دست بدادم واندر غم و اندیشه و تیمار فتادم
2 آبی که مرا نزد بزرگان جهان بود خوش خوش همه بر باد غم عشق تو دادم
1 چو کاری ز یارم همی برنیاید چو نوری به کارم همی درنیاید
2 چه باشد که من در غم او سرآیم چو بر من غم او همی سرنیاید