-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 صبرم از درد تو تکلیف مداوا میکند از سر زلف تو دل را چون گره وا میکند
2 همچو فرهادی نخواهی یافت ای شیرین، ولی چون تویی را او ز سنگ خاره پیدا میکند
3 هر نفس در صحبت احباب، عید دیگر است موج ازان هردم بغل گیری به دریا میکند
4 زین طرف عجز و نیاز و زان طرف دشنام و ناز در میان ما و او قاصد تماشا میکند!
5 میشمارد داغهای سینهام را آسمان شیشهٔ ساعت حساب ریگ صحرا میکند
6 پوست بیش از خرقه دارد بخیه در اندام من تیغ مژگان با اسیران تو اینها میکند
7 در سماع آیم ز ذوق رقص او من هم سلیم گردبادی تا به صحرا دست بالا میکند