اشتیاقم جام می را جان از جویای تبریزی غزل 688

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

اشتیاقم جام می را جان تصور می کند

1 اشتیاقم جام می را جان تصور می کند هر خمی را چشمهٔ حیوان تصور می کند

2 در غم عشق آنکه دندان بر جگر افشرده است خون دل را نعمت الوان تصور می کند

3 آنکه باشد مستی اش از ساغر سرجوش غم چشم گریان را لب خندان تصور می کند

4 هر که کوشد در سرای تن پی تکریم جان صاحب این خانه را مهمان تصور می کند

5 هر کرا با عالم ارواح باشد نسبتی تنگنای چشم را زندان تصور می کند

6 هر که چون مجنون ما در کار از خود رفتن است دشت را سیل سبک جولان تصور می کند

7 هر که تن داده است چون جویا بتسلیم و رضا دردها را نوعی از درمان تصور می کند

عکس نوشته
کامنت
comment