- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دردم فزود و دست به درمان نمیرسد صبرم رسید و هجر به پایان نمیرسد
2 در ظلمت نیاز بجهد سکندری خضر طرب به چشمهٔ حیوان نمیرسد
3 برخوان از آنکه طعمهٔ جانست هیچ تن آنجا به پای عقل به جز جان نمیرسد
4 جان دادهام مگر که به جانان خود رسم جانم برون شدست و به جانان نمیرسد
5 خوانی که خواجهٔ خرد از بهر جان نهاد مهمان عقل بر سر آن خوان نمیرسد
6 گفتم به میزبان که مرا زلهای فرست گفتا هنوز نقل به دربان نمیرسد
7 فتراک این سوار به تو کی رسد که خود گردش هنوز بر سر سلطان نمیرسد
8 طوفان رسید در غمت و انوری هنوز قسمت سرای نوح به طوفان نمیرسد